عموما برداشت مخاطب از بیزینس چیزیست که از ظاهر قضایا مشاهده می‌کند و بر اساس آن قضاوت و تصمیم‌گیری می‌کند.
در حالی که مدیران و صاحبان بیزینس‌ها مشغول ساختن لایه عمیق‌تری از کار یعنی هسته مرکزی و سازمانی بیزینس هستند، مخاطبان این هسته مرکزی رو مشاهده نمی‌کنند و اگر هم ببینند چیزی دستگیرشان نمی‌شود و درک درستی از موضوع نخواهند داشت (این یعنی قدرت ظاهر، اهمیت به تصویر کشیدن خود و پروموت فعالیت‌ و خدمات بیزینس‌ها)
اینجا همان جاییست که صاحبان بیزینس‌ها تصمیم می‌گیرند که به سمت دیگری بروند و به دنبال فراهم‌آوری یکسری المان‌های بصری پراکنده، که جولانگاه سلیقه‌های شخصی مدیران بیزینس و دیزاینر‌ها، بدون هیچ مبنا و پایه‌ی خاصی، گاهی در قالب طراحی لوگو، زمانی بعد در قالب پوسترها و بنرهای تبلیغاتی و زمانی دیگر به دنبال تبلیغات مجازی کوتاه مدت، پرهزینه و محدود می شود خواهند بود
در حالی که این‌ها کاملا وابسته به هسته‌ی مرکزی برند هستند
بعد از مدتی این آشفتگی و پراکندگی منجربه ضعف برند می‌شود، آن چیزی که از آژانس تبلیغاتی و استراتژیست برند انتظار می‌رود این است که مشخص کند:
-هدف چیست
-مسیر کدام است
-پیمودن این مسیر به چه صورت است
پس در آخر لازمه موفقیت یک برند در ابتدا شفافیت استراتژی‌های برند است و در وحله بعد، تدوین استراتژی‌های دیزاین است

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *