برند یک کسبوکار چیزی فراتر از نام یا لوگوی آن است؛ در واقع برند شامل تمام ادراکات و احساساتی است که مردم نسبت به یک شرکت دارند. یک برند قدرتمند میتواند یکی از ارزشمندترین داراییهای یک شرکت باشد. برای مثال، بر اساس یک نظرسنجی معتبر، ۵۹٪ از مصرفکنندگان ترجیح میدهند محصولات جدید را از برندهای آشنایی بخرند که به آنها اعتماد دارند. این آمار نشان میدهد که داشتن برند شناختهشده تا چه حد در تصمیمگیری خریداران موثر است. برند قوی به مشتریان کمک میکند تا در بازار پرتلاطم امروز، کسبوکار شما را از میان رقبا تشخیص داده و انتخاب کنند.
مراحل برندسازی
تحلیل بازار و شناخت مخاطب هدف
بررسی نیازها، رفتارها و ترجیحات مخاطبان و تحلیل رقبا در بازار.تعیین اهداف و استراتژی برند
مشخصکردن هدف اصلی از برندسازی، مأموریت، چشمانداز و ارزشهای برند.تعریف هویت برند
شامل طراحی لوگو، انتخاب رنگ سازمانی، فونتها، لحن برند و پیامهای کلیدی.جایگاهیابی برند (Brand Positioning)
مشخصکردن مزیت رقابتی و جایگاه متمایز برند در ذهن مخاطب نسبت به رقبا.تدوین دستورالعمل برند (Brand Guideline)
تنظیم راهنمای یکپارچه برای استفاده درست از المانهای برند در تمامی رسانهها.اجرا و ارتباطات برند
پیادهسازی برند در تمام نقاط تماس با مشتری؛ از تبلیغات و شبکههای اجتماعی گرفته تا بستهبندی و خدمات.پایش، ارزیابی و بهروزرسانی برند
بررسی اثربخشی برند، دریافت بازخورد مشتریان و بهروزرسانی برند در صورت نیاز برای حفظ رقابتپذیری.
چرا برندسازی اهمیت دارد؟
تعریفهای مختلفی برای برند ارائه شده است. به قول جف بزوس، بنیانگذار آمازون: «برند شما همان چیزی است که مردم پس از ترک شما دربارهتان میگویند».
این سخن به سادگی نشان میدهد که برند در واقع شهرت و ذهنیتی است که از کسبوکار شما در اذهان باقی میماند. برندسازی موفق تنها طراحی یک لوگوی زیبا یا یک شعار تبلیغاتی نیست، بلکه فرایندی همهجانبه است که تمامی جنبههای کسبوکار را در بر میگیرد. در ادامه این مقاله، به هفت عنصر کلیدی برندسازی موفق میپردازیم که عبارتاند از: هویت برند، ارزشها و مأموریت، جایگاهیابی، داستان برند، تجربه مشتری، ثبات در اجرا و در پایان نیز جمعبندی همراه با دعوت به اقدام ارائه خواهد شد.
هویت برند (Brand Identity)
هویت برند مجموعهای از ویژگیهای ملموس و ناملموسی است که یک برند را در ذهن مخاطب متمایز و قابلشناسایی میکند. این هویت شامل تمام عناصر بصری و حتی رفتاریای است که تصویری منحصربهفرد از برند در ذهن مشتری ایجاد میکند.
به بیان دیگر، هویت برند مجموعۀ تمام عناصری است که شرکت برای نمایش تصویری مشخص و مطلوب از خود به مخاطبان میآفریند.
برخلاف تصور رایج، هویت برند تنها به لوگو یا طرح گرافیکی محدود نمیشود؛ لوگو بخشی از هویت برند است، نه تمام آن. هر آنچه به درک و یادآوری برند توسط مشتری کمک کند در حوزه هویت برند قرار میگیرد.
برای درک بهتر، مهمترین عناصر سازنده هویت یک برند را میتوان اینگونه فهرست کرد:
- نام برند: نامی که به سادگی قابل تلفظ و بهیادماندنی باشد (مثلاً کوکا کولا با آهنگین بودن نام خود در ذهن میماند).
- نشان و لوگو: طرح گرافیکی منحصربهفردی که سمبول کسبوکار است (مثل لوگوی معروف سیب اپل که بدون هیچ متنی هم شناخته میشود.)
- رنگهای سازمانی: پالت رنگی ثابت که در تمامی طراحیها به کار میرود (برای مثال، رنگ قرمز و سفید کوکا کولا یا ترکیب رنگی زرد و مشکی دیجیکالا).
- شعار (Tagline): جملهای کوتاه و تأثیرگذار که معرف وعده اصلی برند است (مثل شعار «فقط انجامش بده» از نایک).
- فونت و سبک طراحی: نوع حروف و سبک گرافیکی که در بستهبندی، وبسایت و تبلیغات به کار میرود و هویت بصری منسجمی ایجاد میکند.
- لحن و صدا: شیوهی بیان کلامی برند در پیامها و محتوا (مثلاً رسمی و معتبر یا خودمانی و دوستانه بودن لحن که در تبلیغات و شبکههای اجتماعی منعکس میشود).
تمام این عناصر باید هماهنگ با یکدیگر کار کنند تا شخصیت واحدی از برند را به نمایش بگذارند. هویت برند قوی باعث میشود که برند شما فوراً توسط مشتریان قابل تشخیص باشد و آن را از رقبا متمایز میکند. برای نمونه، هر کس بطری نوشابهای با برچسب قرمز و فونت سفید منحنی ببیند فوراً به یاد کوکا کولا میافتد. این شناخت فوری نتیجه سالها سرمایهگذاری کوکا کولا بر روی هویت بصری و ثبات در اجرای آن است. به طور مشابه، شرکت اپل با طراحی مینیمال محصولات، بستهبندیهای شیک و فروشگاههای مدرن، هویت برند خود را حول سادگی و نوآوری شکل داده است.
یک هویت برند متمایز و روشن، پایهی تمامی فعالیتهای دیگر برندسازی است و بدون آن، سایر تلاشهای بازاریابی نیز اثربخشی لازم را نخواهند داشت.
ارزشها و مأموریت برند (Brand Values & Mission)
هر برند موفق بر پایه یک سری ارزشهای بنیادی و یک مأموریت روشن بنا شده است. ارزشهای برند اصول راهنمایی هستند که باورها و رفتارهای سازمان را شکل میدهند و نشان میدهند شرکت به چه چیزهایی پایبند است. از سوی دیگر، مأموریت برند بیانگر raison d’etre یا دلیل وجودی کسبوکار است؛ یعنی هدف والایی که شرکت به دنبال تحقق آن است و جهتگیری اصلی آن را تعیین میکند.
مأموریت برند ترسیم میکند که شرکت چرا وجود دارد و میخواهد چه تغییری در دنیا ایجاد کند.
این مأموریت معمولاً در قالب یک بیانیه مختصر منتشر میشود و به همراه ارزشها، هستهی فرهنگ سازمانی و استراتژیهای برند را میسازد.
وجود ارزشها و مأموریت شفاف به برند شما شخصیت و جهت میبخشد. وقتی شرکتی بداند چه چیزهایی برایش مهم است (ارزشها) و چه هدف بزرگی را دنبال میکند (مأموریت)، میتواند تصمیمات سازگارتر و یکپارچهتری بگیرد. این امر هم در درون سازمان (برای کارکنان که انگیزه و راهنما میگیرند) و هم در برون سازمان (برای مشتریان که با باورهای شرکت همذاتپنداری میکنند) تاثیر مثبت دارد.
برای مثال، یکی از ارزشهای بنیادی شرکت استارباکس اهمیت به روابط انسانی و ایجاد حس تعلق در فضای کافیشاپهایش است؛ مأموریت استارباکس هم «الهامبخشی و پرورش روح انسانی، یک نفر، یک فنجان قهوه و یک محله در هر زمان» تعریف شده که نشاندهنده همین ارزشها در مقیاس جهانی است.
برخی از ارزشهای رایج میان برندهای معتبر عبارتاند از:
- نوآوری: پیشرو بودن در ارائه ایدهها و محصولات جدید (ارزش محوری شرکتهایی مانند تسلا و گوگل).
- کیفیت: تأکید بر ارائه بالاترین استاندارد در محصولات یا خدمات (مثلاً مرسدس بنز کیفیت ساخت را ارزش اساسی خود میداند).
- صداقت و شفافیت: رعایت اصول اخلاقی و شفافیت با مشتریان (برای بسیاری از برندهای خدمات مالی یا غذایی این مورد حیاتی است).
- مشتریمداری: ارج نهادن به رضایت مشتری و اولویت دادن به نیازهای او (شعار غیررسمی آمازون این است که «همیشه حق با مشتری است» و تمام فعالیتهایش پیرامون همین ارزش میچرخد).
- مسئولیت اجتماعی: تعهد به بازگرداندن ارزش به جامعه و رعایت مسائل زیستمحیطی و انسانی (مثلاً برند پوشاک Patagonia صراحتاً حفاظت از محیط زیست را در رأس ارزشهای خود قرار داده است).
وجود چنین ارزشهایی به مشتریان نشان میدهد که یک برند صرفاً به فکر منافع مالی خود نیست، بلکه باورها و اصولی بزرگتر را دنبال میکند.
بیانیه مأموریت برند نیز باید بازتابدهنده همین ارزشها باشد. به عنوان نمونه، مأموریت برند اپل این است که «از فناوری برای بهبود زندگی مردم و تغییر جهان استفاده کند». این مأموریت بلندپروازانه، راهنمای تمامی تصمیمات اپل، از طراحی محصولات گرفته تا نحوه بازاریابی – قرار گرفته است.
شرکت نایک نیز مأموریتی الهامبخش دارد: «توانمندسازی هر ورزشکار در جهان» (با تأکید بر اینکه هر فرد دارای جسم یک ورزشکار بالقوه است).
وقتی برندی ارزشها و مأموریت مشخصی داشته باشد، راحتتر میتواند داستان منسجم خود را روایت کند، اعتماد مخاطبان را جلب نماید و در شرایط دشوار تصمیمهای درستی بگیرد.
جایگاهیابی برند (Brand Positioning)
جایگاهیابی برند هنر و علم اشغال یک «جایگاه» منحصربهفرد در ذهن مخاطبان است. به بیان دیگر، جایگاهیابی یعنی ایجاد تصویری مشخص از برند در ذهن مشتریان، به نحوی که برند شما با ویژگیهای خاص و متمایزی به خاطر آورده شود. این فرآیند شامل شناسایی و برجسته کردن آن دسته از ویژگیها، مزایا و ارزشهایی است که کسبوکار شما را از رقبا متفاوت میکند. برندسازی بدون جایگاهیابی صحیح ناقص است، چرا که اگر ندانید میخواهید مشتریان شما را به چه چیز بشناسند، در بازار شلوغ گم خواهید شد.
برای جایگاهیابی موفق، ابتدا باید شناخت عمیقی از مخاطبان هدف و رقبا داشته باشید. باید بدانید مشتریان شما چه نیاز یا خواستهای دارند که هنوز به طور کامل برآورده نشده و رقبای شما چه تصویری در ذهن آنان ساختهاند. سپس تعیین کنید که برند شما با کدام ویژگی منحصربهفرد میتواند در ذهن مشتریان گره بخورد. این ویژگی ممکن است کیفیت برتر، قیمت مقرونبهصرفهتر، نوآوری فناوری، خدمات مشتری عالی یا هر ویژگی تمایزبخش دیگری باشد.
برای مثال، شرکت خودروسازی ولوو دهههاست که خود را با جایگاه «ایمنی» در ذهن خریداران تثبیت کرده است؛ بهطوریکه وقتی صحبت از خودروی امن میشود، خیلیها ناخودآگاه به یاد ولوو میافتند. در مقابل، بیامو (BMW) خود را با شعار «نهایت تجربهی رانندگی» جایابی کرده و بر عملکرد و لذت رانندگی متمرکز شده است. این دو شرکت خودروساز هر دو موفقاند، اما هر یک بخش مشخصی از ذهن و احساس مخاطب را هدف قرار دادهاند.
نکته مهم در جایگاهیابی، ثبات و سادگی پیام است. شما باید بتوانید در یک جملهی کوتاه (بیانیهی جایگاهیابی یا tagline برند) بگویید که چه چیزی شما را متفاوت میکند. تمام کمپینهای تبلیغاتی، طراحی محصولات و ارتباطات بازاریابی شما نیز باید حول همین پیام محوری شکل بگیرد. همچنین جایگاهیابی یک بار برای همیشه تعیین نمیشود، بلکه با تغییر شرایط بازار و رقبا ممکن است نیاز به تنظیم داشته باشد. با این حال، نباید هرگز جایگاه اصلی برند خود را گیجکننده یا مبهم کنید، زیرا در نهایت این وضوح در پیام است که باعث حکشدن برند شما در ذهنها خواهد شد.
داستان برند (Brand Storytelling)
انسانها ذاتاً به قصهها علاقهمندند و برندهایی که بتوانند یک داستان جذاب حول خود شکل دهند، ارتباط عمیقتری با مخاطبان برقرار میکنند. داستان برند در واقع روایت یکپارچه و پیوستهای از تمام رخدادها و فراز و نشیبهایی است که یک کسبوکار پشت سر گذاشته و آن روایت احساسات و ارزشهای برند را به مخاطب منتقل میکند.
داستان برند صرفاً یک تاریخچه خشک و رسمی از سال تأسیس و مراحل رشد شرکت نیست؛ بلکه شامل لحظات الهامبخش، چالشهای بزرگ، موفقیتها و حتی شکستهایی است که هویت کنونی برند را شکل دادهاند.
یک داستان خوب میتواند به برند شما شخصیت بدهد و آن را از یک نهاد تجاری بیروح، به یک موجودیت زنده و قابل ارتباط برای مردم تبدیل کند.
چرا داستانسرایی در برندسازی مهم است؟ زیرا داستانها احساسات را برمیانگیزند و به خاطر سپاری اطلاعات را آسانتر میکنند. وقتی مخاطبان قصه پشت یک برند را بدانند و با قهرمانها، چالشها و پیروزیهایش آشنا شوند، نوعی رابطه احساسی با آن برند پیدا میکنند.
در نتیجه، وفاداری آنها تقویت میشود و برند را «مال خود» میدانند. به علاوه، داستان برند میتواند بیانگر ارزشها و مأموریت شما در قالبی جذاب باشد، بدون آنکه مستقیم شعار بدهید. برای مثال، شرکت نایک در بسیاری از کمپینهایش داستانهایی واقعی از ورزشکاران گمنام را روایت میکند که با تلاش و پشتکار بر موانع غلبه کردهاند، این داستانها دقیقا منعکسکننده روح شعار «فقط انجامش بده» و ارزشهای نایک (جسارت، پشتکار، انگیزهبخشی) هستند.
داستان برند میتواند حول محور بنیانگذاران شکل بگیرد یا حول مشکلی که برند برای حل آن بهوجود آمده است. برای نمونه در بازار ایران، داستان شکلگیری دیجیکالا بارها به عنوان نمونهای الهامبخش نقل شده است: دو برادر کارآفرین پس از تجربهی ناخوشایند خرید یک دوربین عکاسی تقلبی، تصمیم گرفتند وبسایتی راهاندازی کنند تا اطلاعات معتبر درباره محصولات به اشتراک بگذارد و کالاهای اورجینال را به دست مشتریان برساند.
همین ایدهی اولیه که از دل یک مشکل واقعی بیرون آمد، تبدیل به بزرگترین فروشگاه آنلاین ایران شد. روایت این ماجرا برای مخاطبان دیجیکالا جذاب و باورپذیر است و به ایجاد اعتماد در برند کمک کرده است. هر برند دیگری نیز میتواند با شناسایی عناصر دراماتیک و یکتای مسیر خود، قصهای منحصربهفرد بنویسد. به خاطر داشته باشید که اصالت در داستانسرایی حرف اول را میزند
داستانی بگویید که واقعی، مرتبط با ارزشهای برند و در خور اعتماد مخاطبان باشد.
تجربه مشتری (Customer Experience)
تجربه مشتری به مجموعهی تمامی تعاملات و مواجهههایی گفته میشود که فرد به عنوان مشتری با برند شما در طول زمان دارد. این شامل همه چیز میشود: از اولین باری که نام برند شما را میشنود یا از وبسایتتان بازدید میکند، تا فرآیند خرید، استفاده از محصول یا خدمت، و ارتباطات پس از فروش. تجربه مشتری در واقع احساس کلیای است که از برخورد با برند در ذهن مشتری شکل میگیرد.
اگر محصولی عالی باشد ولی پشتیبانی پس از فروش بدی داشته باشد، تجربهی مشتری مخدوش میشود؛ برعکس، شاید کاستیهای کوچک در محصول را بتوان با یک تجربه مشتری فوقالعاده جبران کرد. به همین دلیل است که امروزه بسیاری از کسبوکارها تجربهی مشتری را مهمترین عامل موفقیت خود میدانند.
یک تجربه خوب و بهیادماندنی میتواند مشتریان را به سفیران برند شما تبدیل کند. تحقیقات نشان دادهاند که ۸۶٪ از خریداران حاضرند برای دریافت تجربه مشتری بهتر، مبلغ بیشتری پرداخت کنند.
این رقم چشمگیر گواه آن است که مردم ارزش یک تجربه دلپذیر را به خوبی درک میکنند و حتی فراتر از ملاحظات قیمتی، به خاطرش وفادار میمانند. تجربه مشتری تنها به خدمات پس از فروش یا برخورد کارکنان محدود نیست، بلکه شامل تمامی نقاط تماس (Touchpoints) بین مشتری و برند میشود. در اینجا به چند نمونه از این نقاط تماس و عوامل موثر بر تجربه مشتری اشاره میکنیم:
- وبسایت و حضور آنلاین: سرعت، زیباییشناسی و کاربرپسند بودن وبسایت یا اپلیکیشن شما در اولین بازدید مشتری تأثیر زیادی دارد. اطلاعات کامل، طراحی جذاب و فرآیند سادهی سفارش همگی تجربه را بهبود میبخشند.
- فرآیند خرید: سهولت مراحل خرید، شیوههای متنوع پرداخت، شفافیت در قیمتگذاری و تحویل بهموقع محصول یا خدمت، بخش مهمی از تجربه مشتری هستند. مثلا آمازون با ارائه فرآیند خرید سریع (یک-کلیک) و ارسال فوری کالاها، استاندارد جدیدی در این زمینه ایجاد کرد.
- کیفیت محصول/خدمت: بدیهی است که خود محصول یا خدمت و کیفیت آن نقش اساسی در تجربه مشتری دارد. محصولی که انتظارات مشتری را برآورده یا فراتر از آن را تامین کند، احساس رضایت و ارزشمندی ایجاد میکند.
- خدمات مشتری و پشتیبانی: نحوه برخورد کارکنان با مشتری، چه در فروش حضوری و چه در ارتباط تلفنی یا چت آنلاین، تأثیر عمیقی برجای میگذارد. پاسخگویی مودبانه، حل سریع مشکلات و در دسترس بودن پشتیبانی، حس احترام و اطمینان را در مشتری تقویت میکند.
- فضا و جو فیزیکی (در کسبوکارهای حضوری): اگر کسبوکار شما فروشگاه یا شعبه فیزیکی دارد، محیط آن (دکوراسیون، تمیزی، موسیقی، صف انتظار و …) بخش مهمی از تجربه مشتری را تشکیل میدهد. برای نمونه، کافیشاپهای استارباکس آگاهانه فضایی صمیمی و دلنشین فراهم میکنند تا مشتری احساس راحتی کرده و زمان بیشتری را در آنجا سپری کند.
توجه به تکتک این جزئیات میتواند تجربهای عالی برای مشتری خلق کند. تجربه مشتری همان جایی است که وعدهی برند در عمل آزموده میشود. اگر برندی خود را به عنوان لوکس و باکیفیت معرفی کرده اما مشتری در تعامل با آن حس بیارزشی کند، تمامی آن هویت و شعارها بیاعتبار میشود. در مقابل، تجربه مثبت و همیشگی یکپارچه از برند، مشتریان را به حامیان وفادار بدل میکند که نهتنها خود باز میگردند بلکه دیگران را نیز تشویق به انتخاب آن برند میکنند.
ثبات برند چیست و چگونه به ماندگاری در ذهن مشتری کمک میکند؟ (Brand Consistency)
ثبات یا یکپارچگی برند یعنی ارائه پیامها و تجربیات منسجم در همهی کانالها و جنبههای کسبوکار، به گونهای که هر بار مشتری با برند شما روبرو میشود، همان شخصیت و ارزشها را تشخیص دهد. ثبات در اجرا شامل عناصر بصری (لوگو، رنگها، فونتها)، لحن و صدا، کیفیت محصولات و خدمات، و حتی رفتار کارکنان در مواجهه با مشتریان است.
داشتن راهنماها و دستورالعملهای مدون برند (Brand Guidelines) به کسبوکارها کمک میکند تا در طول زمان و در نقاط تماس مختلف، هویت یکپارچهای را حفظ کنند. به طور خلاصه، ثبات یعنی هماهنگی گفتار و کردار برند در همه شرایط.
چرا ثبات اینقدر مهم است؟ زیرا اعتماد و آشنایی ایجاد میکند. تحقیقات نشان میدهد حفظ یک هویت یکپارچهٔ برند در تمامی پلتفرمها میتواند درآمد را تا ۲۳٪ افزایش دهد.
وقتی مشتریان هر بار تصویر و پیامی سازگار از شما ببینند، برندتان به مرور برایشان به یک دوست قدیمی تبدیل میشود که میتوانند روی آن حساب کنند. از طرفی، عدم ثبات (مثلاً استفاده از شعارها یا طرحهای کاملاً متفاوت در کمپینهای گوناگون، یا ناهماهنگی گفتار برند در شبکههای اجتماعی با آنچه در فروشگاههای فیزیکی تجربه میشود) باعث سردرگمی مخاطب خواهد شد.
مشتری ممکن است احساس کند با دو شرکت متفاوت روبروست و این، مانع شکلگیری یک تصویر پایدار در ذهن او میشود.
برای دستیابی به ثبات، شرکتها باید به جزئیات توجه ویژه داشته باشند. تمام عناصر هویت بصری باید طبق اصول تعریفشده استفاده شوند؛ برای مثال رنگ سازمانی یا لوگو نباید به دلخواه افراد در بخشهای مختلف تغییر یابد. لحن برند در ارتباطات رسمی، پستهای شبکههای اجتماعی و تبلیغات باید همراستا باشد (مثلاً اگر برند شما جوانپسند و شوخطبع است، این ویژگی باید در همه پیامها نمایان باشد).
همچنین وعدههای برند (Brand Promise) باید در عمل همواره محقق شوند؛ اگر بانک شما خود را «سریعترین بانک در ارائه خدمات» معرفی میکند، اما مشتریان در صفهای طولانی معطل شوند، این عدم ثبات به اعتبار برند آسیب جدی میزند. نمونههای موفق بسیاری از ثبات برند در جهان وجود دارد: شرکت کوکاکولا طی دهها سال در لوگو، رنگ قرمز اختصاصی و حتی سبک تبلیغاتش یکپارچگی را حفظ کرده و همین امر نقش بزرگی در حکشدن نامش به عنوان محبوبترین نوشابه در ذهن مردم دنیا داشته است؛
یا برند نایک که در تمامی نقاط جهان با همان لوگوی Swoosh و پیام الهامبخش خود ظاهر میشود و تجربهای یکدست از جسارت و انگیزه را القا میکند. در نهایت، ثبات برند پایهی اعتماد و وفاداری است. به قول معروف، از دل برود هر آنکه از دیده برفت؛ اگر برند شما مدام چهره عوض کند، از دل و ذهن مشتری هم خواهد رفت.
نتیجهگیری و دعوت به اقدام CTA
برندسازی موفق حاصل بهکارگیری هماهنگ تمام عناصر بالا در یک چارچوب منسجم است. در این مقاله دیدیم که چگونه هویت بصری قوی به برند چهره میدهد، ارزشها و مأموریت شفاف به آن روح و جهت میبخشند، جایگاهیابی دقیق برند را در بازار متمایز میکند، داستانسرایی اصیل قلبها را تسخیر کرده و پیام برند را ماندگار میسازد، تجربه مشتری عالی وفاداری میآفریند و تصویر برند را در عمل تحقق میبخشد، و در نهایت ثبات در اجرای تمامی اینها اعتماد و آشنایی ایجاد کرده و ارزش طولانیمدت برند را تضمین میکند. ترکیب این عناصر، شاکلهی یک برند قدرتمند است که در ذهن و قلب مخاطبان جایگاه ویژهای مییابد.
اما دانستن کافی نیست؛ اکنون نوبت اقدام است. اگر صاحب کسبوکار یا برند شخصی هستید، از خود بپرسید آیا هر یک از این عناصر را بهدرستی پیاده کردهاید؟
برای شروع، میتوانید یک ارزیابی سریع انجام دهید: آیا هویت بصری برندتان واضح و متمایز است؟ آیا بیانیه مأموریت و ارزشهای اصلی خود را مکتوب و به همه ذینفعان ابلاغ کردهاید؟ آیا میدانید چه تصویر ذهنیای از برندتان میخواهید در مشتری ایجاد کنید و چه چیزی شما را متفاوت میسازد؟ آیا داستان منحصربهفرد خود را به اشتراک گذاشتهاید و در بازاریابی از آن بهره میبرید؟ تجربه مشتریان شما در هر نقطه تماس چگونه است و کجا میتوانید آن را بهبود دهید؟ و آیا در تمامی اینها ثبات دارید یا نیاز به همسوسازی بیشتر احساس میشود؟ با پاسخ دادن به این پرسشها و اجرای بهبودهای لازم، میتوانید گام بلندی در مسیر تقویت برند خود بردارید. به یاد داشته باشید که برند شما همان چیزی است که در ذهن و دل مردم میماند – پس از همین امروز برای ساختن یک ذهنیت ماندگار و مثبت دست به کار شوید. موفقیت بلندمدت کسبوکار شما، بازتاب مستقیم قدرت برندی است که میسازید. اقدام کوچک امروز شما میتواند داستان موفقیت برند فردای شما را رقم بزند.
بدون دیدگاه